غزلغزل، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
علیعلی، تا این لحظه: 8 سال و 25 روز سن داره

گلهای زندگی

تولدهفت سالگی پرنیا

روز 16 خرداد سال 95 تولد هفت سالگی پرنیا بود که من و غزل به اسباب بازی فروشی رفتیم و به انتخاب غزل یه عروسک برایش خریدیم وبا غزل و علی رفتیم خونه خاله وقتی موقع دادن کادو ها شد غزل کادو ش رو داد ولی بعد که دید پرنیا خیلی اسباب بازی و لباس داره پشیمون شد و پرنیا گریه و غزل گریه اخر سر غزل زورشد و من دوباره برا پرنیا یه دونه دیگه مثل همین خریدم ،   اینم یه چند تا عکس از تولد   ...
10 تير 1395

عکس

اینم یه چند تا عکس از روزای اول تولدت روز پنجم تولدت وازمابش تیرویید  واین عکس و قتی  از بیمارستان اومدی خونه   اینجا برای اولین بار ناخونات رو مادر کوتاه کرد       ...
15 خرداد 1395

نام گذاری

روز پنجم تولدت با حضورننه ،اقا جونها ،مادر و مامانجون  و عمو و خاله ،اقاجون تو گوشت اذان گفت و نامت رو علی گذاشتیم .     ...
13 خرداد 1395

روزی که به دنیا اومدی

سلام کوچولوی دوست داشتنی مامان و بابا این خاطرات را اینجا می نویسم تا وقتی بزرگ شدی بیای و بخونیشون می دونم که تا چشم به هم بزنم تو بزرگ شدی روز شنبه21 فروردین1395ساعت10و20دقیقه صبح (اول ماه رجب )یه فرشته از فرشته های آسمونی جدا شدوبه جمع فرشته های زمینی پیوست و ما اسم این فرشته را علی  گذاشتیم خدایا خودت نگهدارش باش ... پسرم من و بابایی امیدواریم بتونیم پدر و مادر خوبی برات باشیم و انشالله که تو هم فرزند صالحی برای ما باشی اینم عکسای علی تو بیمارستان عکسای علی تو بیمارستان ...
13 خرداد 1395