این روزای غزل
غزل خانوم از وقتی علی به دنبا اومده اوایل خیلی حسادت میکردی و لی کم کم حسادتت داره کمتر میشه ولی همچنان وجود داره. دوست داره علی رو بغل کنه و راه بره وقتی بهش میگم نمیشه ناراحت میشی قهر میکنی و بیشتر علی رو اذیت میکنی و میخوای مثل عروسکات باهاش رفتار کنی برای اینکه حوصلت تو خونه سر نره و سرگرم بشی تو کلاس ژیمناستیک و قران ثبت نامت کردیم و یک ماه خرداد رو به کلاس رفتی که سرگرم بودی توی تیر ماه اکثر بعد از ظهر ها تو کوچه با بچه های همسایه ها که میرید دوچرخه بازی از 21 تیر بابا پایه های کمکی دو چرخت رو باز کردبدون اینکه ما پشتت رو بگیریم خودت تونستی بی پایه بازی کنی البته از یه هفته قبلش با یه پایه رکاب م...
نویسنده :
مامان و بابا
11:05